عکسهای جا مونده از 19 ماهگی شیرین عسلی مامانی
سلام دردووونه مامان پسر عسلی قشنگم
الان که دارم این متن رو مینویسم ١ سال و ٧ ماه و٢٤ روز
١٤ ساعته که شدی تمووووووم زندگیه من
اینا هم عکسهای ١٩ ماهگی تو گل پسر که حسابی
شیطوووون و بلا شدی
مادر شدن عبور از سخت ترین امتحان اللهی برای
من بود . تو این مسیر گاهی ناشکری کردم و هر از
چند گاهی شکری. خداوندا کمکم کن که در ادامه
مسیر سربلند باشم . هم پیش تو و هم پیش زیباترین
هدیه ای که به من بخشیدی
قربووووون این نگاه مظلومت بعد از یکسری عملیات
خرابکارانه
هر وقت قرآن و کتاب دعا و عکس گنبد و ضریح میبینی
دستات و میزاری رو گوشات و الله اکبر میگی
البته اینجوری اللل لااااا جالبه کلمات عربی رو هم ببینی
هر وقت هم آیدین بهت میگه دست تو بینی کار نی نی
اینجوری میشی
این گل پسر هم محمد حسین پسر دوست مامانی
خاله هدی هست که با هم رفتیم خونشون
تو این عکس هم سرما خورده بودی اصلا حال نداشتی بردمت
دکتر دارو بهت داد بعد از سه روز بهتر نشدی هیچ بدتر شدی
دوباره رفتیم پیش دکتر گفت گوش و گلوت عفونت کرده
سریع بخوابونید بیمارستان باید حال منو اون لحظه میدیدی
دکتر که حال منو دید گفت حالا ٣ تا آمپول براش مینویسم
تا فردا بهش بزنید بهتر نشد بستریش کنید که خدا رو شکر
آمپولها جواب داد کلوچه عسلی مامان خوووب خوووب شد
ایشالله هیچ وقت مریض نشی خیلی روزهای بدی بود