روزهای آخر تابستون✿
سلام عشق مامان
امروز با یه خبر بد اومدم الان سه روز میشه که لپ تابم گم شده
ایشالله خیـــــــــــر نبینه هر کی بردتش
پنجشنبه و جمعه رفتیم خونه خاله خاطره شنبه که اومدم کیفمو بردارم
برم سر کار دیدم لپ تابم نیست
خیلی ناراحت شدم آخه همه ی عکسای گل پسری پر زدو رفت
از یک ماهگی تا شونزده ماهگیت حدود ٧-٨ هزار تا فیلم و عکس
ازت گرفته بودمکه همش پرید
اکشال نداره عزیزم قول میدم برات جبران کنم
(هر چند که راه جبرانی وجود نداره)
خیلــــــــــــــــــــی ناراااااااااااحتم
همش خدا رو شکر میکنم این وب رو برات درست کردم
چند تا عکس برات یادگاری موند
اینا رو برات نوشتم بزرگ شدی فکر نکنی مامان بدی
بودم که ازت کم عکس گرفتم
حالا چند تا عکس از آخرین ٥شنبه و جمعه تابستون
برات میذارم خیلی خوش گذشت ولی از دماغمون در اومد
اینجا قبل از رفتنمون بود لج کرده بودی بری نو سینک ظرفشویی
آب بـــــــــــــــــــــــازی
اینجا هم خونه خاله جووووون
درگیری پسر خاله ها
امان از دست گل پسر اینجا هم دست از سر گلدونها بر نمیداره
اینجا هم رفته بودیم بیرون پیک نیک کلی کیف کردی و حسابی بازی
کردی منم خیلی بهت گیر ندادم تو شیطونم از فرصت استفاده کردی و چه
آتیشی که نسوزوندی عسل مامان